مثلث مافیا part 16
Part 16
ا،ت: مجبور شدم دست دوتاشون و ول کنم و دوتاشون با تعجب بهم نگاه میکردن
فلش بک به بعد. غذا
ا،ت: وایی خدا کمک کن این کوک از وقتی اومدیم تلاش میکنه که هاری رو بزنه و هاری هم همش بهش نخ میده است دوتا مشخص شد که بره همن ولی نگاه های بد شوگا و تهیونگ و رو خودم هی حس میکردم نمیدونم چیکار کنم به ساعت نگاه کردم دیر وقت بود پس به بابام و هاری گفتم کن کم آماده بشن خواستم بلند شم که یهو دستشوییم گرفت پس با خجالت رفتم از شوگا پرسیدم دستشویی کجاست و اونم بهم گفت رفتم داخل دستشویی شلوارم و در آوردم و کارمو کردم داشتم شلوارم و میپوشیدم که یهو در باز شد و تهیونگ اومد تو
ا،ت: برو بیرون
تهیونگ : بدون هیچ حرفی نزدیک ا،ت شود و شروع کرد به کیس کردن ا،ت خیلی تلاش کرد خودشو جدا کنه اما تهیونگ خیلی قوی تر از ا،ت بود و ا،ت حتی نمیتونست تکون بخوره و تهیونگ بعد پنج مینی از ل،،ب های ا،ت دل کند و رفت
ات، همینجوری تو شک مونده بود که بعد یک دقیقه به خودش اومد و رفت جلو آینه و دید کله لبش خونی شده و لب،شو تمیز کرد اما ل،بش زخمی شده بود از دستشویی خارج شد
شوکا: ا،ت چی شده
ات،: این هیچی با سر افتادم زمین تا ا،ت این حرفو زد تهیونگ یه پوزخند زد
کوک: خانم دستو پا چلفتی( با خنده )
ات : حالا اینا رو ول کن بابا من کار دارم باید برم
ب،ت : منم کار دارم هاری پاشو بریم
هاری: خوب راستش منو کوک به کاری باهم داری مزاحم شما نمیشم با کوک میرم
ب،ت : اما
ا،ت: بابا ولش کن بیا بریم
ب،ت: باش
اومدیم از در خارج بشیم که یهو
تهیونگ :..............
خماریییی💔
ا،ت: مجبور شدم دست دوتاشون و ول کنم و دوتاشون با تعجب بهم نگاه میکردن
فلش بک به بعد. غذا
ا،ت: وایی خدا کمک کن این کوک از وقتی اومدیم تلاش میکنه که هاری رو بزنه و هاری هم همش بهش نخ میده است دوتا مشخص شد که بره همن ولی نگاه های بد شوگا و تهیونگ و رو خودم هی حس میکردم نمیدونم چیکار کنم به ساعت نگاه کردم دیر وقت بود پس به بابام و هاری گفتم کن کم آماده بشن خواستم بلند شم که یهو دستشوییم گرفت پس با خجالت رفتم از شوگا پرسیدم دستشویی کجاست و اونم بهم گفت رفتم داخل دستشویی شلوارم و در آوردم و کارمو کردم داشتم شلوارم و میپوشیدم که یهو در باز شد و تهیونگ اومد تو
ا،ت: برو بیرون
تهیونگ : بدون هیچ حرفی نزدیک ا،ت شود و شروع کرد به کیس کردن ا،ت خیلی تلاش کرد خودشو جدا کنه اما تهیونگ خیلی قوی تر از ا،ت بود و ا،ت حتی نمیتونست تکون بخوره و تهیونگ بعد پنج مینی از ل،،ب های ا،ت دل کند و رفت
ات، همینجوری تو شک مونده بود که بعد یک دقیقه به خودش اومد و رفت جلو آینه و دید کله لبش خونی شده و لب،شو تمیز کرد اما ل،بش زخمی شده بود از دستشویی خارج شد
شوکا: ا،ت چی شده
ات،: این هیچی با سر افتادم زمین تا ا،ت این حرفو زد تهیونگ یه پوزخند زد
کوک: خانم دستو پا چلفتی( با خنده )
ات : حالا اینا رو ول کن بابا من کار دارم باید برم
ب،ت : منم کار دارم هاری پاشو بریم
هاری: خوب راستش منو کوک به کاری باهم داری مزاحم شما نمیشم با کوک میرم
ب،ت : اما
ا،ت: بابا ولش کن بیا بریم
ب،ت: باش
اومدیم از در خارج بشیم که یهو
تهیونگ :..............
خماریییی💔
- ۱۱.۳k
- ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط